ماموریت کسرا
چهارشنبه 27/10/91 با کسرای عزیزم جهت انجام ماموریت اداری با هواپیما به تهران رفته بودیم. هوا اونجا خیلی سرد بود و از اونجایی که کسرا جون حسابی شیطون شده توی خونه پیش خاله مرضیه می گذاشتمش و بیرون می رفتم البته دو روز بعد یعنی روز جمعه با هم به ماهشهر برگشتیم ولی چون توی این مدت کسرا همش توی خونه بود حسابی خسته شده بود و روز آخر توی خونه بدجوری شیطونی می کرد و بهانه می گرفت و خاله هاش رو اذیت می کرد فقط پنجشنبه ظهر حدودا ساعت 2 که هوا گرمتر شده بود کسرا رو کمی توی خیابونهای اطراف گردوندم تا دلش وا شه ولی ماشااله پسر گلم خیلی شیطونی می کرد و کنترلش خیلی سخت شده بود مثلا توی یه مغازه لباس فروشی رفته بود سراغ آبسردکن و می خواست تموم آبش رو خالی کنه و وقتی مانعش می شدم جیغ و داد می کرد و می خواست از بغلم خودش رو پایین بندازه برای همین مجبور شدم زود برش گردونم خونه.خلاصه این دو سه روزه کنار خاله مینا و خاله مرضیه کلی خوش گذشت .
راستی کسرا جون به آبگرمکن میگه آبدیمون