بدون عنوان
امروز صبح چهارشنبه آخر هفته است و خیلی خوشحالم که بالاخره این هفته هم تموم شد و دو روز تعطیلی رو پیش پسر گلم توی خونه هستم . بنده خدا کسرا کوچولو این چند روزه خیلی اذیت شد چون هم من سرکار بودم و هم باباییش که گرفتار ساخت خونه جدیده پیشش نبود .دیروز ظهر عمه کسرا اونو پیش امیررضا پسر عمو رسولش برد و با هم کلی بازی کردن و بهش حسابی خوش گذشت.موقعی که از سرکار برگشتم کسرا جون کنار عمش خوابیده بود. به همین خاطر تونستم استراحت کنم. ساعت شش و نیم بعد از ظهر هم از خواب بیدار شدیم ، البته کسرا می گفت که (چغاغ")چراغ رو خاموش کن و همچنان روی تخت دراز بکشیم. بعد از اینکه یه مقدار خوراکی به کسرا دادم به فکر تهیه شام افتادم بنابراین نتونستم درست با پسر گلم بازی کنم و مجبور شد که خودش رو با اسباب بازیهاش سرگرم کنه که کلی هم ریخت و پاش کرد و کل خونه رو به هم ریخت.
کسرا جون ادبیات خبلی قشنگی داره مثلا" به چراغ میگه چغاغ ، اشتبیابه(اشتباه)،سسپه(سفته)،تندر(کندر) و ...
خلاصه دیشب کسرا تا ساعت 2:30 بیدار بود و بعد هم به زور خوابید.البته در طول شب خیلی توی خواب غلط می زدو نمی دونم چرا احساس ناراحتی می کرد. شایدم چون خوابش نمی اومد و به زور خوابونده بودمش اینطوری شده بود.به هرحال امیدورام که امروز سرحال و قبراق از خواب بیدار شه.
انشااله